اسمانی ها

فقط خدا

اسمانی ها

فقط خدا

بابا رفت...


گفتی : بنویسید بابا آمد ...
همه .... همه نوشتند به جز من !
همه نوشتند بابا آمد اما من نوشتم بابا رفت ...
همیشه از همان اول که اسم بابا می آمد
 بغضم می ترکید و گریه می کردم .
یادت می آید گفتی : نباید گریه کنی
 چون بابا ناراحت می شود ؟!
بین خودمان باشد اما من دلم بابا می خواهد
. بزرگ شده ام قبول اما
بدون بابا بزرگ شدنسخت است
درست مثل درس غذای لذیذ آخر کتاب
که هیچ وقت یاد نگرفتمش ...
 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.