زمانهی عجیبی است.
برخی امام گذشته را عاشقند،
نه امام حاضر را! میدانی چرا؟
امام گذشته را هرگونه که
بخواهند تفسیر میکنند،
اما امام حاضر را باید فرمان ببرند! و
کوفیان، عاشورا را اینگونه رقم زدند!
پس
حضرت عباس ( علیه السلام ) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و ازآنها شب عاشورا را
برای نماز وعبادت مهلت خواست عمربن سعد درموافقت با این درخواست مردد بود
وسرانجام ازلشکریان خود پرسید که : چه باید کرد ؟
عمروبن حجاج گفت : سبحان الله اگراهل دیلم ( کنایه ازمردم بیگانه ) و
کفارازتو چنین تقاضائی می کردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی.
قیس بن اشعث گفت : درخواست آنها را اجابت کن بجان خودم سوگند که آنها صبح فردا با توخواهند جنگید .
ابن سعد گفت : بخدا سوگند که اگربدانم چنین کنندهرگز با درخواست آنها موافقت نکنم .
و عاقبت فرستاده ابن سعد به نزد حضرت عباس بن علی ( علیه السلام ) آمد و گفت : ما به شما تا فردا مهلت می دهیم اگرتسلیم شدید شما را به نزد عبیدالله بن زیاد خواهیم فرستاد واگر سرباززدید ، دست ازشما برنخواهیم داشت .
به رسول الله گفتند:
به امیرالمومنین گفتند:
رسول الله را قبول داریم ولی تو را نهبه امام خمینی گفتند:
امام زمان عج الله را قبول داریمولی تو را نه
به سیدعلی اقا میگویند:امام خمینی را قبول داریم
ولی تو را نهبی بصیرتها همیشه یک قدم عقب ترند
سرم را تکیه داده بودم به شیشهی ماشینی که از لابهلای اتومبیلهای توی خیابان به سرعت میرفت تا به موقع برسیم خانهی مصطفی؛ به موقع یعنی زودتر از رهبر انقلاب.
مصطفی سر جمع 7 ماه و 7 روز بزرگتر از من بود و پسرش هم تقریباً همسن دخترم. فکر کردم به اینکه اگر اتفاقی – مثلاً تصادف- برایم پیش بیاید حال خانوادهام چطور خواهد شد؛ پدر، مادر، همسر، دخترم، برادرها و بقیه. از روی محبت، هیچ دلم نخواست که تصورشان بکنم؛ ولی چند دقیقهی بعد قرار بود برسم به خانهی جوانی همریش و همسنوسال خودم که اتفاقی برایش افتاده و حال خانوادهاش را تصویر کنم. خانوادهای که دیگر او را نخواهند دید.