سرم را تکیه داده بودم به شیشهی ماشینی که از لابهلای اتومبیلهای توی خیابان به سرعت میرفت تا به موقع برسیم خانهی مصطفی؛ به موقع یعنی زودتر از رهبر انقلاب.
مصطفی سر جمع 7 ماه و 7 روز بزرگتر از من بود و پسرش هم تقریباً همسن دخترم. فکر کردم به اینکه اگر اتفاقی – مثلاً تصادف- برایم پیش بیاید حال خانوادهام چطور خواهد شد؛ پدر، مادر، همسر، دخترم، برادرها و بقیه. از روی محبت، هیچ دلم نخواست که تصورشان بکنم؛ ولی چند دقیقهی بعد قرار بود برسم به خانهی جوانی همریش و همسنوسال خودم که اتفاقی برایش افتاده و حال خانوادهاش را تصویر کنم. خانوادهای که دیگر او را نخواهند دید.
شهید ای آسمان پاک مستی
شهید ای کهکشان ملک هستی
شهید ای دلبر دلداده ی دوست
شهید ای آشنای هر چه نیکوست
شهید ای فخر میدان دو عالم
تویی محو جمال نور خاتم
شما ای مالکان ملک عرفان
شما ای مصلحان نسل انسان
شما ای منجیان آسمانی
شما ای واژه های جاودانی
به ما فصل شهادت را نگویید
ز دست ما شقایق را مبویید
که ما در وادی متروک ماندیم
اسیر هر هوس مملوک ماندیم
که ما مرغ اسیر این دیاریم
به روز بی کسی یاری نداریم
نگاهی از سر اخلاص ما را
سبکبالان وفاداران خدا را
چو با عشق شما هم راز گردیم
پس از مردن ز نو آغاز گردیم
به شهر روضه ی رضوان رسیدید
و عطر عاشقی در ما دمیدید
خوشا جانی که مجنون شما شد
خوشا روحی که زین جا تا سما شد
...
سیف اله باقریها
بعضی ها حیف اند که تو این دنیا بمونن
حیف اند که گرد و غبار دنیا وجود آسمونی شونو فرا بگیره ….
بعضی ها انقدر که زلال اند به این دنیا
تعلق ندارن … اونها مثل چشمه اند …..
و خدا اونها رو می بره واسه خودش ….
و چقدر زیباست در آغوش خدا و محبوب
آرام گرفتن…. با ش ه ا د ت ……
اللهم ارزقنا ….
بخدا گفتم: " بیا جهان را قسمت کنیم، آسمون واسه من ابراش مال تو، دریا مال من موجش مال تو، ماه مال من خورشید مال تو ... ". خدا خندید و گفت: " بندگی کن، همه دنیا مال تو ... من هم مال تو ... " (حسین پناهی )
چهاردهم تیرماه هر سال یادآور یکی از تلخ ترین حوادث تاریخ انقلاب و
دفاع مقدس می باشد . روزی که در آن سردار سپاه اسلام حاج احمد متوسلیان و
سه تن از
همرزمانش در لبنان به اسارت مزدوران رژیم صهیونیستی در آمدند و
تاکنون اخبار ضد و نقیضی از سرنوشت این عزیزان منتشر شده که امیدواریم خبر
زنده بودن و در اسارت
بودنشان درست باشد و خاج احمد و یارانش روزی به میهن اسلامی برگردند .
در این مجال فرصت را غنیمت شمرده ضمن آرزوی سلامتی برای حاج احمد
متوسلیان شعری حماسی و طوفانی از شاعر بسیجی زنده یاد «محمدرضا آقاسی» را
تقدیم
شما عزیزان می نماییم .
«گر کشته و گر اسیری ای احمد !
در خاطر من نمیری ای احمد !
تا چرخ به دور خویش میچرخد
بر مصر دلم امیری ای احمد !
ای یک تنه از هزاران افزونتر !
اسب تو ز صد سوار افزونتر !
از نالهی هر چه لاله، دل خونتر
آلالهی از بهار افزونتر !
ای با نفس امام خو کرده !
زان رایحه کسب آبرو کرده
سرمست ز بادهی کلام او
توفیق شهادت آرزو کرده
یک قوم تو را شهید میخوانند
یک قوم تو را اسیر میدانند
اما چه کنم؟ که ناجوانمردان
تصویر تو را ز خویش میرانند
ای بلبل در چمن نگنجیده !
ای یوسف در وطن نگنجیده !
ای نور دو چشم پیر کنعانی !
زندانی در بدن نگنجیده !
تو کیستی؟ آن که نور نوشیده
پیراهنی از حضور پوشیده
تندیسهی غیرت و جوانمردی
بر ظلمت شام غم خروشیده
من کیستم؟ آن که در وطن مانده
در بند حجاب خویشتن مانده
چشمی به در امید خشکیده
در حسرت بوی پیرهن مانده
ای زمزم کوثری! مرا دریاب
وی پنجهی حیدری! مرا دریاب
دستان من هر تپش عطش دارد
وی لطف برادری! مرا دریاب
دریاب که بیتو سخت درماندم
در مصر غم تو در به درماندم
از پیرهنت حوالتی بفرست
بیبرگ عبور، پشت در ماندم
ای جبهه به خاک جبههها سوده
در معرکهها دمی نیاسوده
وی اسوه استقامت و ایثار
در مصر شکنجهها نفرسوده
ای گمشدهی حصار پیچیده
وی ماه به شام تار پیچیده !
دستان کدام فتنه رویت را
در هالهای از غبار پیچیده»