اسمانی ها

فقط خدا

اسمانی ها

فقط خدا

شهید


شهید ای آسمان پاک مستی
شهید ای کهکشان ملک هستی
شهید ای دلبر دلداده ی دوست
شهید ای آشنای هر چه نیکوست
شهید ای فخر میدان دو عالم
تویی محو جمال نور خاتم
شما ای مالکان ملک عرفان
شما ای مصلحان نسل انسان
شما ای منجیان آسمانی
شما ای واژه های جاودانی

به ما فصل شهادت را نگویید
ز دست ما شقایق را مبویید
که ما در وادی متروک ماندیم
اسیر هر هوس مملوک ماندیم
که ما مرغ اسیر این دیاریم
به روز بی کسی یاری نداریم
نگاهی از سر اخلاص ما را
سبکبالان وفاداران خدا را
چو با عشق شما هم راز گردیم
پس از مردن ز نو آغاز گردیم
به شهر روضه ی رضوان رسیدید

و عطر عاشقی در ما دمیدید
خوشا جانی که مجنون شما شد
خوشا روحی که زین جا تا سما شد
...
سیف اله باقریها

شهید



متوجه پیرمردی شدم که با پای پیاده تو مسیر می‌رفت. عباس پیاده شد،

از پیرمرد خواست که پشت سر من سوار موتور شود.

بعد از سوار شدن پیرمرد، به من گفت: دایی جان،

شما ایشان را برسون؛ من خودم پیاده بقیه راه رو میام.

پیرمرد را گذاشتم جایی که می‌خواست بره.

هنوز چند متری دور نشده بودم که دیدم عباس دوان دوان رسید؛

نگو برای آن‌که من به زحمت نیفتم، همه‌ی مسیر را دویده بود.

  شهید عباس بابایی

منبع : سایت صبح


برچسب‌ها: 

متوجه پیرمردی شدم که با پای پیاده تو مسیر می‌رفت. عباس پیاده شد،

از پیرمرد خواست که پشت سر من سوار موتور شود.

بعد از سوار شدن پیرمرد، به من گفت: دایی جان،

شما ایشان را برسون؛ من خودم پیاده بقیه راه رو میام.

پیرمرد را گذاشتم جایی که می‌خواست بره.

هنوز چند متری دور نشده بودم که دیدم عباس دوان دوان رسید؛

نگو برای آن‌که من به زحمت نیفتم، همه‌ی مسیر را دویده بود.

  شهید عباس بابایی

منبع : سایت صبح


شهید

49.gif49.gif49.gif

شرمنده تونیم شهدا"، قافیه شد تو شعر ما

ردیف شعرمون همش" "چی‌کار کردیم بعد شما؟!"

هرچی شما خاکی بودین، ساده و افلاکی بودین
دادیم شمارو بِکِشَن، با قُپِّه‌ها، درجه‌ها

کوچیک بودیدم، حقیر بودیم، دادیم بزرگتون کنن
عکساتونو چاپ بزنن، رو پسترا و بنرا

این چاه اگه آبم داره، واسه‌ی ما خوب نون داره
چوب حراجتون زدیم، تو میدونا، خیابونا

آی خونه‌دار و بچه‌دار، زنبیل و بردار و بیار
پلاک و استخوان داریم، تحفه‌ی راه کربلا

پلاک و استخوان داریم، یک عالمه جوون داریم
شهری تو آسمون داریم، پاشین بیاین دُکّونِ ما

گردنمون که کج میشه، غرورمون فلج میشه
کی می‌دونه راست یا دروغ؟ شرمنده تونیم شهدا

گاهی یک‌سال آزگار، سراغتون نمی‌آییم
گاهی می‌گیم مارش بزنن، با تاج گل می‌یایم ادا

چندوقت یکبار لباستون، تو تنمون زار می‌زنه
وبال چفیتون می‌شیم، همایشا، نمایشا

جنگل مولایی شده، شهرمون از دوز و دغل
هرکی به فکر خودشه، سواره‌ها، پیاده‌ها

چی‌کار کردیم بعد شما؟، به عقل جِنَّم نمی[آ]مد!
سکه زدیم به نامتون، اما تو بازار رِبا

خلوص نیت نداریم، ما حاج همت نداریم
همش داریم بیرون می‌دیم، فوق لیسانس و دکترا

دکترامو می‌گن شما، بچه‌رو دِپرس می‌کنید
دادیم که حذفتون کنن، از قصه‌ها، سانسورچیا

بچه‌هامون بچه‌هاتون، بنگی شدن، رنگی شدن
رومی شدن زنگی شدن، شرمنده‌ایم رومون سیا

من چی‌بگم آخر شعر، جون و دلم آتیش گرفت
شهید کشی بسه دیگه، جون امام وشهدا


3184c908.gif



زلال


49.gif49.gif49.gif

بعضی ها حیف اند که تو این دنیا بمونن
حیف اند که گرد و غبار دنیا وجود آسمونی شونو فرا بگیره ….
بعضی ها انقدر که زلال اند به این دنیا
تعلق ندارن … اونها مثل چشمه اند …..
و خدا اونها رو می بره واسه خودش ….
و چقدر زیباست در آغوش خدا و محبوب
آرام گرفتن…. با ش ه ا د ت ……
اللهم ارزقنا ….


49.gif49.gif49.gif

گردان کمیل

 

گردان کمیل ، کانال را پاکسازی می کرد تا به پاسگاه برسد...


کانال های ذوزنقه ای شکل، کار فرانسوی ها بود و دوشکاهای


سوار شده بر تانک های عراقی، مستقیم، جاده را می زدند.


روز سوم، ارتباط کمیل با مقر قطع شد. آخرین


حرف را بچه ها به حاج همت گفتند: حاجی


به امام بگو ما عاشورایی جنگیدیم ....


و حاج همت ، آنسوی بی سیم، فقط می


توانست سر به جعبه های مهمات بکوبد و اشک بریزد.


نه آب رسید و نه غذا. دوازده نفر با یک قمقمه


سر کردند، عراقی ها که به کانال رسیدند، اکثر


بچه ها از تشنگی شهید شده بودند. بقیه را


هم تیر خلاص زدند. بچه ها در قتلگاه ماندند


برای همیشه. قتلگاهی پر از لب های تشنه و


پر از لاله هایی که سال ها بعد نیز با یک سوراخ


درجمجمه های پر از گل پیدا شدند و شهید گمنام ، خوانده شدند...