شهید ای آسمان پاک مستی
شهید ای کهکشان ملک هستی
شهید ای دلبر دلداده ی دوست
شهید ای آشنای هر چه نیکوست
شهید ای فخر میدان دو عالم
تویی محو جمال نور خاتم
شما ای مالکان ملک عرفان
شما ای مصلحان نسل انسان
شما ای منجیان آسمانی
شما ای واژه های جاودانی
به ما فصل شهادت را نگویید
ز دست ما شقایق را مبویید
که ما در وادی متروک ماندیم
اسیر هر هوس مملوک ماندیم
که ما مرغ اسیر این دیاریم
به روز بی کسی یاری نداریم
نگاهی از سر اخلاص ما را
سبکبالان وفاداران خدا را
چو با عشق شما هم راز گردیم
پس از مردن ز نو آغاز گردیم
به شهر روضه ی رضوان رسیدید
و عطر عاشقی در ما دمیدید
خوشا جانی که مجنون شما شد
خوشا روحی که زین جا تا سما شد
...
سیف اله باقریها
بوی عیدی ،بوی توپ، بوی کاغذرنگی،
بوی تند ماهیدودی وسط سفرهی نو،
بوی یاس جانماز ترمهی مادربزرگ،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخوردهی لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور،
برق کفش جفشده تو گنجهها،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم